- داو زدن
- بنوبت خود بازی کردن، ادعای امری کردن، نقش نشستن به مراد بهدف رسیدن
معنی داو زدن - جستجوی لغت در جدول جو
- داو زدن ((زَ دَ))
- به نوبت خود بازی کردن، ادعای امری کردن، نقش نشستن به مراد، به هدف رسیدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بر دار کردن به صلیب آویختن
داد کشیدن، فریاد کردن، آواز بلند برآوردن
به دار آویختن
кричать
schreien
кричати
krzyczeć
gritar
gridare
schreeuwen
berteriak
चिल्लाना
לצעוק
소리 지르다
bağırmak
kupiga kelele
চিৎকার করা
آواز دینا
قضاوت کردن
اقدام نمودن، اقدام
جامه را بوسیله اتو صاف و بی چین و کیس کردن یا در شلوار خط ایجاد کردن اتو کشیدن
با دست زدن بر سر کسی بقوت
زدن کسی را با بازو
لمس کردن
سکه زدن، ضرب کردن سکه، آن جائی که درم زنند